

<


تصاویر گرفته شده توسط پهپاد - شهر زیبای سنت پترزبورگ - روسیه
وقتی در بهمن ماه 1403 از محل کارم به بوشهر رفتم , فکر نمیکردم وارد یک ماجرای پلیسی بشم .یکی از آشنایانم ماشینش رو به یک تعمیر گاه در خیابان شکری بوشهر برده بود و اون تعمیرکار هم بدلیل نداشتن پارکینگ , ماشین های مشتریاش رو درون کوچه کنارش پارک کرده بود و شخصی موتور سوار ناشناس حدود ساعت 2 صبح با سنگ شیشه پشت ماشین این آشنای من رو شکسته بود.یه سری دوربین اطراف اون محل حادثه بود که همه یا بی کیفیت بودند و یا خاموش بودند.برای کمک با مراجعه به محل اتفاق متوجه شدم دوربین اداره امور زندانهای بوشهر بر روی کوچه محل حادثه قرار داره. با سه روز دوندگی بین اونجا و دادگاه بوشهر تونستم نامه دادگاه رو بگیرم برای اداره امور زندانها و تصویر دوربین رو روی یک سی دی بهم تحویل دادند و بدست آشنامون رسوندم.اینطوری شد که بالاخره تونستند متخلف رو پیدا کنند و به کلانتری تحویل دهند تا روند قضایی اون طی بشه.
این شد که ایشون هم تصمیم گرفتند من رو به عنوان تشکر بفرستند روسیه شهر مسکو منزل دانشجویی فرزندشون.اما بعد ها که وقت رفتن شد دیدم ظاهرا معذب هستند و دلایل زیادی از بابت عدم امکان اینکار آوردند. از اونجایی که من هم درباره روسیه در یوتیوب و اینستاگرام و ... تحقیق کرده بودم و نمیتونستم از رویایی که برای خودم ترسیم کرده بودم کنار بکشم , تصمیم گرفتم خودم راه بیافتم و با یه تور برم روسیه.برای همین توری مناسب رو پیدا کردم و سریع ثبت نام کردم و 31 مرداد ماه راه افتادم به تهران و تا فردای اون روز به مقصد سنت پترزبورگ پرواز کنم.
وقتی از بوشهر به فرودگاه مهرآباد و سپس امام خمینی تهران رسیدم و کارهای عبور از گیت ها رو انجام دادم متوجه شدم حدود 4 ساعت تا پرواز به سنت پترزبورگ باقی مانده برای همین شروع به جستجو کردم که جایی برای نشستن و استراحت پیدا کنم. هرجایی رو در سطح وسیع فرودگاه میگشتم متوجه میشدم شلوغه و حتی مسافران صندلی هایی رو نشون کردن که اگه مسافرش از روی اون بلند شد سریع بشینن.منم چشم چشم میکردم صندلی خالی ای پیدا کنم برای نشستن که به سختی پیدا میشد . رسیدم به قسمتی از فرودگاه که حدود 20 نفر دور هم جمع شده بودند و درباره اینکه چه کسی به کجا سفر میکنه بحث میکردند و هرکدوم سعی میکردند خودشون رو با کلاس تر از بقیه نشون بدن.منتظر موندم تا ببینم کدومشون از بقیه هیجانزده تر هست به محض اینکه از روی صندلیش بلند شد و رفت وسط جمعیت که خودش رو پرزنت کنه منم سریعا روی صندلیش نشستم و نفس عمیقی کشیدم.از اون فرودگاه پرواز های زیادی به شهر های مختلف خارجی انجام میشد مانند عمان و دوبی و دوحه و منامه و ریاض و استانبول و ... هر کدوم داشتند درباره با کلاسی مقصد خودشون صحبت میکردند و من از درد زانو چشمامو بسته بودم و سرم رو به پشت صندلی تکیه داده بودم و به توصیفات بعضا اغراق آمیز اونها گوش میکردم.هرچیزی که اونها سعی در توصیف و یا اغراق از شهر مقصد سفرشون داشتند رو من قبلا با چشم دیده بودم و سفر کرده بودم و میدونستم کدوم حرفشون درسته و کدوم فقط یه توصیف خیالی.بعد از چند دقیقه متوجه حضور یه غریبه در بینشون شدند و توجهشون به سمت من جلب شد.ازم پرسیدند شما کجا سفر میکنین؟ منم یواش و خسته چشمامو باز کردم و نیگاشون کردم و صبر کردم یکبار دیگه بپرسند.یکی دیگشون سوال رو کاملتر پرسید با این احتمال که من زبان فارسی بلد نباشم وبا اشاره شروع به پرسیدن کرد.منم گفتم سنت پترزبورگ روسیه.متوجه شدند که نام شهر جدیدی اومده وسط و دور من جمع شدند که اونجا زندگی میکنین یا دانشجو هستین؟ با خودم گفتم اگه بهشون بگم فقط با یک تور اونم برای دومین بار دارم به این شهر میرم ممکنه داستان تموم بشه و بهتره بخاطر اینکه حوصلم هم سر نره اونا رو بیشتر دور خودم نگه دارم.برای همین گفتم دانشجو هستم و چند ساله اونجا زندگی میکنم و همه تجربیاتی که از سفر قبلم با پدرخوندم به سنت پترزبورگ رفته بودم رو براشون توصیف کردم و تفاوت فاحش این شهر با مسکو رو براشون توضیح دادم که خیلی براشون هیجان انگیز بود و تصمیم گرفتند در آینده حتما به مسکو سفر کنند.
وقتی از طرف شرکت مسافرتی اومدند توی فرودگاه , همه کسانی که قرار بود در یک تور باشیم جمع شدیم تا لیدر راهنماییمون کنه.بین جمعیت دنبال فرد مناسبی میگشتم که سر حرف رو باز کنم.دو خانواده رو انتخاب کردم که یکیشون اهل آبادان بودند و یکی دیگه اهل سقز کردستان و سعی کردم بهشون نزدیک بشم و ارتباطاتم رو شروع کنم.کلا هدف من از سفر های زیاد , ملاقات با آدمهای جدید و پیدا کردن دوستان جدیده. سفر لذتش به ملاقات و برقراری ارتباط با آدهای جدیده.(Meet New People).
با خانوده آبادانی که صحبت کردم همونطور که انتظار داشتم بسیار خوش برخورد و خونگرم بودند و تونستم سریع ارتباط برقرار کنم.بهشون گفتم چطوری صندلی هواپیما رو برای خودشون رزرو کنن که کنار پنجره و جای خوب بشینن و همین رفتار من باعث شد بتونم جذبشون کنم.به خانواده کٌرد سقز هم همینو گفتم و اونم خوشبختانه نتیجه ای دوستانه داد. با کاک کمال که اهل سقز مریوان بود شروع به صحبت کردم که متوجه شدم کشورهای بسیار زیادی رو در اروپا و آسیا سفر کرده و یک کارخانه تولید روغن موتور "شیمانول" در کردستان دارند.موقع عبور از گیت پایانی که همه وسایلمون رو میگشتن به پاوربانک من گیر دادند چون 30 هزار بود که با کمی خواهش از طرف من و کاک کمال , تونستم ردش کنم و راضی شدند که خطری نداره اما تجربه شد یه پاوربانک 20 هزار دیگه خریداری کنم برای سفرهای خارجی.همگروه با این خانواده و تعداد زیادی از همسفرهای دوست داشتنی خودم شدم و آماده پرواز شدیم.

عکس یادگاری با مهمانداران خوش برخورد و آموزش دیده هواپیمایی ماهان - پرواز فرودگاه امام به سنت پترزبورگ روسیه - شهریور 1404
حدودای صبح بود که دیگه به مقصد سنت پترزبورگ با پرواز هواپیمایی ماهان حرکت کردیم. میتونستم در مانیتور صندلی جلویی هواپیمای ماهان با زدن یک هندزفری یک فیلم بشدت سانسور شده و حال بهم زن رو انتخاب کنم که از خیرش گذشتم. در شخصیت خودم نمیدیدم که تسلیم سانسور بشم و وقتم رو با این جور فیلمهای چندش آور بگذرونم و بیخیالش شدم.




یکی از خیابان های شهر سنت پترزبورگ در نزدیکی محل اقامتم هتل آزیموت
رود نوا - وسط شهر سنت پترزبورگ و قایقهای تفریحی
شهر سنت پترزبورگ از ویو جزیره یلاگین واقع در رود نوا (Neva)
منم راه افتادم محیط فرودگاه رو تماشا کردن.فرودگاه پر بود از غرفه های فروش سوغاتی های سنتی و غذاهای فست فود. هنوز به زبان روسی آشنا نبودم برای همین با زبان انگلیسی باهاشون صحبت میکردم و ازشون خواستم اجازه بدن باهاشون عکس بگیرم چون برای مستند سازی سفرنامم نیاز داشتم.با تعجب میپرسیدن واقعا با اونا میخوام عکس بگیرم و بعد از جواب تایید من موافقت میکردند و لبخند میزدند و عکس های متنوعی میگرفتم.

تصویری از یک آشپز و همکارش در فرودگاه پالکووا - سنت پترزبورگ - روسیه
بعد که گروه ما رو صدا زدند متوجه شدم دو عدد کیف از مسافران باقی ماند که باید همان کیف هایی باشند که اون دختر بدنبالشون میگشت. منم اون کیف ها رو برداشتم و بیرون از فرودگاه به تور لیدرمون آقای علی نظری تحویل دادم.تور لیدر با نگرانی و استرس بهم تذکر داد که این کیف ها رو نباید برمیداشتم و با خودم میاوردم.خود پلیس فرودگاه به این کیف ها رسیدگی میکرد ولی به هر حال کاری که انجام شده بود برای همین برداشت و با خودش برد به خانه محل اقامت خودش که شرکت آژانس پروازی برای تور لیدر هایش میگیره تا شاید بعدا صاحبشون پیدا بشه.هرچند , چند روز بعد بهم گفت که این کیف ها حاوی قوطی ها و ظروف خالی بوده و به احتمال قریب به یقین توسط مسافری فراری که قصد فرار به اروپا داشته حمل میشده تا فقط با جلب اعتماد تورلیدر خودش , پاش به روسیه برسه و اقدام به فرار و پناهندگی کنه.

عکس یادگاری با حراست خوش پوش و شیک هتل آزیموت - سنت پترزبورگ

میهمان ناخوانده و طلبکار هر روز صبح من - هتل آزیموت-در نزدیکی رود نوا - سنت پترزبورگ - روسیه

نمایی از هتل آزیموت از کنار یکی از شعب رودخانه نوا , سنت پترزبورگ , روسیه
به همراه سایر همسفرها در شهر سنت پترزبورگ به هتل محل اقامت رفتیم که هتل اکونومی که من انتخاب کرده بودم آزیموت Azimut نام داشت.سایر همسفرهام که هزینه بالاتری پرداخت کرده بودند به هتل ایندیگو و یا امباسادور هدایت شدند.آزیموت هتلی اقتصادی ولی بسیار پرطرفدار از همه کشور ها بود که در کنار یکی از انشعابات رود نوا Neva قرار داشت.بعد از رسیدن به هتل لیدر در گروه واتس اپ که از قبل تهیه کرده بودیم و همه عضو شده بودیم بهمون اطلاع داد که بیایم در لابی هتل تا دلار هایی که آورده بودیم رو به واحد پول روسیه یعنی روبل چنج کنه و یک عدد سیمکارت هم بهمون بده.سیمکارت رو که به گوشی زدم چند دقیقه بعد یه پیامک به گوشیم اومد که به زبان روسی بود و چیزی ازش نمیفهمیدم و هنوز به اینترنت درست و حسابی هم دسترسی نداشتم که از گوگل ترنزلیت استفاده کنم.در طول همون روز هم باز یک پیامک دیگه روسی زبان اومد که اونم نتونستم ترجمه کنم یا برام دیگه اهمیت نداشت.اما بعدا چیز وحشتناک و البته برای من هیجان انگیزی رو متوجه شدم که البته دیگه دیر شده بود :



این پیامها به دلیل شرایط جنگی زمان سفر من بین کشور اوکراین و روسیه ارسال شده بود و باید به پناهگاه میرفتیم که اصلا متوجه موضوع نشده بودیم و سایر مردم سنت پترزبورگ هم به اون اهمیتی نداده بودند و حرکت و یا فراری رو نمیدیدم . بهرحال ...
زیبایی منظره صبحگاهی و دید پنجره اتاقم در هتل به رودخانه اون رو بیش از پیش جذاب تر کرده بود.طراوت زندگی اطراف این رودخانه و پرواز دائمی مرغهای ماهیخوار من رو بشدت تحریک میکرد که صبح زود از هتل بزنم بیرون و در کنار رودخانه به ورزش و دوندگی بپردازم.در کنار رودخانه پسر ها و دختر های روسی رو میدیدم که در حال پیاده روی هستند و نه خیلی کنجکاوانه و شاید از روی بی حوصلگی و بی اهمیتی من رو نگاه میکردند.منم دوربین گوشیم رو روشن کرده بودم و مسیر روبروم رو فیلمبرداری میکردم.تمایلی نداشتند در دوربین نشون داده بشن.با دیدن ماهیگیرهایی که کنار این رودخونه و درست لبه خیابان ماشین رو , نشسته بودند بیاد زاینده رود خشک اصفهان خودمون میافتادم و سرشار از حسرت میشدم.

تصویری از هتل آزیموت شب هنگام از پشت یکی از شعب رود نوا سنت پترزبورگ



اتاقهای اکونومی هتل آزیموت

سالن غذاخوری هتل آزیموت ( صرف صبحانه)- سنت پترزبورگ - روسیه
بعد از ورزش صبحگاهی برگشتم هتل برای صرف صبحانه که بسیار هم شلوغ بود.از همه کشور ها رو میتونستم توی اون سالن صبحانه ببینم.اردن , عربستان , چین و کویت و ایران.کنار یه کویتی نشستم و با انگلیسی شروع به صحبت و صبحانه خوردن کردیم.از کشورش میپرسیدم و اون هم از کشورم میپرسید که مردم چجوری هستند و چه ادابی دارند.بعد از صبحونه خوردن متوجه شدم انگار حالم خوب نیست و یه طعم بدی توی دهانم هست.اونروز صبح بخاطر گرسنگی زیاد صبحانه رو گوشتی انتخاب کرده بودم.متوجه شدم که باز هم اشتباه کردم و گوشت خوک خوردم . بسیار بسیار بدبو و بدمزه بود.اینم یه تجربه ناخواسته هست که یکبار در اینجا و دفعه قبل در ونیز برام اتفاق افتاد.دفعه قبل با خودم گفتم که هر بار که خواستم از هتلی صبحانه بخورم حتما این مورد رو چک میکنم ولی بدلیل استفاده زیاد از هتلهای ایران مثل هتل همای شیراز در زمان درمان در درمانگاه نفت شیراز , فراموش کرده بودم و ایندفعه هم یادم رفت .اگر طبق تجربه , مقداری کشمش و مویز با خودم نبرده بودم , روزم رو خراب میکرد و در طول روز بی اعصاب بودم.

فرمت استاندارد سرویس بهداشتی های عجیب هتل ها - هتل آزیموت - سنت پترزبورگ - روسیه
نکته ای که در این سفر باهاش درگیر شدم , سرویس بهداشتی های روس ها بود که نه شیلنگ آبی کنار دستشویی فرنگی بود و نه آبراهی در کف آن.دلیلش هم بخاطر رعایت استاندارد های اروپا بود که خطرات نشت آب به طبقات زیرین و خطر برگشت آب لوله رو کاهش بدهند.
نبودن شیلنگ آب کنار سرویس بهداشتی (Bidet Shower)
در روسیه و بیشتر کشورهای اروپایی معمولاً از دستمال توالت استفاده میکنند، نه شیلنگ.اگر آب لازم باشد، معمولاً از بیدههای جداگانه یا بیدههای توکار روی توالت (Washlet/Smart toilet) استفاده میشود، اما در روسیه هم چندان رایج نیست.نصب شیلنگ آب از نظر استانداردهای لولهکشی اروپا چندان معمول نیست، چون خطر پسزدگی آب (backflow) به شبکه آب شهری وجود دارد.در استاندارد طراحی، فشار زیاد آب کنار توالت مناسب و ایمن تلقی نمیشود.
نکته دومی که در عکس بالا هم مشاهده میکنید , کف سرویس آبراه یا کفشور ندارد که این هم بخشی از استاندارد طراحی اروپایی است.بدین معنا که اگر کف دستشویی آبی ریخته شود جاری شده و به داخل اتاق میرود.مردم روسیه بهطور کلی کف سرویس بهداشتی را خیس نمیکنندو درضمن شستشوی کف به شکل “آبریزی کامل” مثل ایران انجام نمیشود.رطوبت کم نگه داشته میشود تا کف و دیوارها آسیب نبینند (چون اغلب با امدیاف، پارکت یا سرامیکهایی با زیرسازی حساس ساخته شدهاند) و رطوبت هم وارد طبقات زیرین نشود (حادترین نگرانی ساختمانهای قدیمی اروپا) و تنها در اتاقک حمام شیشه ای و یا دوش، کفشور اختصاصی وجود دارد.
بعد از صبحانه تور لیدر بهمون اطلاع داد که آماده بشیم برای گشت شهری در سنت پترزبورگ که اتوبوسی رو برامون تهیه کرده بود و از موزه هرمیتاژ که یکی از موزه های مورد علاقه من بود بازدید کردیم.جذابیت تابلو های موزه هرمیتاژ رو از زمان دبیرستان از کتابهای بریتانیکا که از کتابخانه دانشگاه خلیج فارس بوشهر میگرفتم , دنبال میکردم. بعد از موزه هم به تماشای کلیسای کازان رفتیم که یکی از زیباترین کلیساهای روسیه و پر از مسیحی ارتودوکس شهر سنت پترزبورگ هست و شب هم برنامه ریزی کرده بودند برای دیدن پل بازشو کاخ سنت پترزبوزگ روسیه.
پلهای تاریخی بسیاری هستند که گردشگران در بازدید از جاهای دیدنی سن پترزبورگ ، به دیدنشون میروند . اما مشهورترین این پل ها, پل کاخی , پل پالاس یا کاخ سن پترزبورگ است که دارای قدمتی صدساله است و با قابلیت باز شدن، دقایق سرگرمکنندهای را برای بینندهها به وجود میاره.یکی از بهترین زمانها برای دیدن لحظه باز شدن پل سن پترزبورگ، موقع شب هست؛ چراکه در این زمان، پل کاخ با نور تزئین میشه و جلوه زیبا و درخشندهای به شبهای سن پترزبورگ میبخشه. همچنین، از نیمههای شب به بعد میشه باز شدن پل کاخ سن پترزبورگ رو دید که از وسط به دو نیمه شده و در آسمان قرار میگیره و مرکز توجه بینندههای زیادی میشه.همون شب هم به دیدن این پل زیبا رفتیم.تور لیدرمون آقای علی نظری تعریف میکرد که در یکی از تورهاش زن و شوهری خیلی مثبت همراهش بودند که شوهره شب میره بیرون که خرید کنه برای خورد و خوراک و برگرده هتل اما دیگه پیداش نشده و زنش سراسیمه به همه اطلاع میده.از قضا این آقا گوشیشم نبرده بوده و همه بشدت نگران میشن تا حدودای 3 صبح پیداش میشه و متوجه میشن که این بیچاره از پل رد شده بوده وبعد از رد شدنش پل باز شده و تا چند ساعت بسته نشده بوده و این شوهر بیچاره هم که پیاده بوده راهی برای بازگشت نداشته و تا 3 صبح معطل شده بوده.زنش هم بعد از کشیده زدن بهش اون رو تا صبح بیرون از اتاق نگه داشته و بیچاره در راهرو هتل میخوابه.

تصویری از رود نوا - شهر سنت پترزبورگ - روسیه
بالاخره سوار قایقهایی شدیم و به وسط رودخانه رفتیم که سرمای بسیار جذاب و دلپذیری داشت و همسفرهام دور خودشون پتو پیچیده بودند ولی من که همینجوری هم خودبخود از گرمای درون عرق میکنم داشتم از لمس اونهمه سرما لذت میبردم. قایقهای زیادی هم به ما ملحق شدند که با شلوغ کاری و جیغ و داد هیجان خودمون رو نشون میدادیم.قایقهایی شامل ایرانی های دیگه و چینی ها و عرب ها و ترکها و ... تنها روسی زبانهای دیگه که یا ساکن خود روسیه بودند و یا بلاروس و ... بودند که خشکی و عدم واکنش همیشگی رو داشتند و خیلی ساکت و کاملا بی حرکت ما رو نگاه میکردند که البته این کم حرفی و سکوت و بی صدایی از خصوصیات اخلاقی و فرهنگی روس هاست و از این کار منظوری ندارند.

پل کاخ سنت پترزبورگ - نماد سمبولیک شهر سنت پترزبورگ - روسیه

کاخ تاریخی پترهوف ( ورسای ) - سنت پترزبورگ - روسیه

کاخ تاریخی پترهوف ( ورسای ) - سنت پترزبورگ - روسیه
شام رو هم طبق قرار با لیدر رفتیم یک فست فود بسیار خوشمزه.بدلیل تحریم های آمریکا و بخاطر جنگ روسیه و اوکراین , شرکتهایی مانند KFC و یا مک دونالد دیگه از روسیه رفتند و شرکتهای مشابه و به اصطلاح Re-Brand شده جای اونها رو گرفتند که محصولاتی مشابه تولید میکنند.غذاهای همیشگی در روسیه فست فود هست.یعنی صبحانه اغلب فست فود ناهار فست فود و شام هم فست فود میخورند.من از تجربه بدی که از خوردن گوشت خوک بدست آورده بودم دیگه به هیچ غذایی اطمینان نداشتم برای همین هر روز صبح توی هتل آزیموت چیزی بجر فرنی و شیربرنج نمیخوردم که انصافا با شیرینی هایی که در ظرف های دیگه برمیداشتم طعمی لذت بخش داشت.بیاد شیرینی کمال پاشا که در تور جزایر سه گانه استانبول(بیوک آدا , هیبلی آدا و پرنسس) خوردم و هنوز که هنوزه دلتنگ اون طعم دلپذیر هستم. اگر یکبار دیگه به استانبول راهم بیافته , بخاطر اون شیرینی کمال پاشا در جزیره پرنسس هست و اگر به سنت پترزبورگ برگردم به تماشای دوباره رقص باله دریاچه قوی چایکوفسکی و صد البته موزه هرمیتاژ ...
از خوبی های روسیه و یا دقیق تر بگم هتل محل اقامتمون این بود که در اطراف اون فروشگاه های زیادی وجود داشت.فروشگاه وسایل بهداشتی گرفته تا صنایع دستی برای سوغاتی خریدن و همچنین انواع سوپرمارکت و مواد غذایی.دقیقا پشت هتل دو فست فود فارسی زبان تاجیکستانی بودند که براحتی بدون نیاز به مترجم گوگل میتونستیم غذای مورد علاقه خود رو به فارسی سفارش بدیم.بسیار زیباتر از ما فاری صحبت میکردند و من زمانی که سفارش میدادم به زبان و لهجشون با دقت گوش میدادم تا نوت ها و تفاوت های زبانی رو کشف کنم و واژه های اصیل فارسی رو از زبونشون یاد بگیرم.

طاق نصرت ناروا (Narva Triumphal Arch) - سنتپترزبورگ - روسیه
این مکان در جنوبغرب سنتپترزبورگ، در میدان Narvskaya قرار دارد. این منطقه یکی از نقاط قدیمی و صنعتی شهر است و طاق بهنوعی دروازه ورودی تاریخی به شهر محسوب میشود.تاریخچه ساخت سال ساخت اولیه برمیگردد به سال 1814 به مناسبت پیروزی ارتش روسیه بر ناپلئون در جنگهای 1812 ابتدا این طاق از چوب ساخته شده بود تا مراسم استقبال از سربازان روس برگزار شود.سپس در سالهای 1827 تا 1834 با استفاده از سنگ و فلز بازسازی و به شکل فعلی تبدیل شد.
طرح نهایی طاق را وسوالی (Vasily Stasov)، یکی از معماران بزرگ روس، ساخت.روی این طاق مجموعهای از سربازان و نمادهای نظامی دیده میشود.بالای طاق، مجسمه ارابه شش اسبی (Chariot of Glory) قرار دارد که الهه پیروزی آن را هدایت میکند.سبک معماری آن نئوکلاسیک روسی است.
اهمیت نمادین این طاق نمادی از غرور ملی روسیه در برابر ناپلئون است و از آنجا که این طاق محلی بوده که سربازان فاتح از زیر آن وارد شهر میشدند , برای مردم سنتپترزبورگ همچنان یکی از نقاط تاریخی مهم است و در اطراف آن ایستگاه متروی Narvskaya و ساختمانهای قدیمی شوروی و مسیرهای تراموا قرار دارد. در این میدان تورلیدرمون ما رو برد به یک رستوران با کیفیت برای خوردن ناهار که طبق معمول هم فست فود بود.چون روسها برای صبحانه و ناهار و شام فقط فست فود میخورند و میلشون فقط به این مدل غذا خوردن هست.در این رستوران که کنار این طاق بود تورلیدرمون آقای نظری مشغول سفارش دادن غذا برای من و همسفرهام شد اما من به سرویس بهداشتی نیاز داشتم.ازش پرسیدم ولی بخاطر شلوغی صف گرفتن غذا فقط راهنماییم کرد که برو طبقه بالا سرویس بهداشتی اونجاست.رفتم طبقه بالا و با دقت راهرو های رستوران رو گشتم تا وارد سالنی شدم که ظاهرا محل سرویس های بهداشتی بود.پیرزنی هم اونجا مسغل طی کشیدن زمین بود.امیدوار بودم که بعد از اینهمه توریست یه ذره زبان انگلیسی رو بلد باشه برای همین ازش پرسیدم I Need Bath Room.Can You Help Me ولی ظاهرا برای زنی به اون سن این جملات بی معنی بود.روسها همینجوری نسبت به زبان خودشون اصرار دارند و از یادگیری زبان بین المللی اجتناب میکنند چه برسه به این پیرزن.با دست به درب سرویس های بهداشتی اشاره کرد و به روسی جملاتی گفت که نفهمیدم چی میگه.کلافه به سمت درب ها رفتم و متوجه شدم همه درب ها به یک شکل هستند و تفاوتی بینشون نیست که بفهمم الان کدوم باز و کدوم بسته هستند.درب یکی رو بصورت امتحانی به آرامی باز کردم و ناگهان دیدم یه نفر سریع پاشد از روی سرویس و شلوارشو بالا کشید و منم سریع درب رو بستم.پیرزن به سمت من اومد و با صدایی شاکی شروع کرد به روسی جملاتی رو به من گفتن.منم که کلافه بودم تصمیم گرفتم به سبک خودش بهش پاسخ بودم.با حالتی شاکی به پیزن به زبان فارسی گفتم : مـــــــــــــادر جان.من که نمیفهمم تو چی میگی! زبانتم که مثل زبان آدمیزاد نیست. و از اونجا بیرون اومدم و سرویس رو بیخیال شدم.
فردا رو برنامه ریزی کردند برای دیدن کاخ زیبای پترهوف یا همان ورسای روسیه و شب هم برای سالن نمایش رقص باله دریاچه قو چایکوفسکی.قبل از رفتن به سالن هم لیدرمون داستان دریاچه قو رو برامون تعریف کرد تا بهتر متوجه بشیم که چی در جریانه و معنی این رقص زیبا چیه.شکوه این نمایش واقعا بی نظیر بود و زیبایی خیره کننده اون باعث میشد کمتر گوشیم رو به سمت سن نمایش بگیرم و بیشتر تماشا کنم و با نکات داستانی که لیدر برامون تعریف کرده بود وفق بدم.موزیک زیبا و پر عظمت چایکوفسکی هم که حین رقص پخش میشد واقعا سحر انگیز بود.بین نمایش هم یک استراحت تدارک دیده بودند که توی راه پله ها به یه پیرمرد چینی که پیرزنی هم به زور بهش کمک میکرد رسیدم و کمک کردم از راه پله ها پایین بیاد که به زبان چینی خیلی هم تشکر کرد.(شیه شیه).این نمایش که به زیبایی تمام برگزار شد نمایش دهنده علاقه مردم روسیه و قفقاز به هنر بود و سعی داشتند هر داستانی رو به صورت نمایش رقص در بیاورند.مانند نمایش رقص فولکوریک که 4 روز بعد در مسکو مشاهده کردم که کل تاریخ شوروی و روسیه رو در قالب رقص با لباسهای مختلف با 150 رقصنده و با تعویض 150 نوع لباس , به نمایش در آوردند.
داستان رقص باله دریاچه قو به این صورت تعریف شده که شاهزاده ای در قصرش به خوبی و خوشی زندگی میکرده.یک روز که برای شکار به بیرون میره در کنار دریاچه قو , دختری رو رقصان میبینه و عاشق اون دختر میشه.اما اطلاع نداشته که این دختر طلسم یک جادوگر بدجنس شده و شبها به صورت قو در میاد و در روز گاهی امکان اینو دارن که بصورت دختر ظاهر بشن. جادوگر که از عشق شاهزاده به یکی از دختران طلسم شده با خبر میشه , اون دختر رو زندانی میکنه و دختر خودش رو که خیلی شبیه اون بوده بجای اون سر قرار در دریاچه قو میفرسته و شاهزاده اشتباها با اون دختر جادوگر که بدجنس هم بوده آشنا میشه و ازدواج میکنه.اون دختر هم ماموریت داشته که قلب شاهزاده رو بشکنه و گلهایی که برای خواستگاری از شاهزاده دریافت میکنه رو دور بریزه که همین اتفاق هم میافته.بعد ها که دوباره شاهزاده غمگین و سرخورده به دریاچه قو ها میره تا شکار کنه , دختر طلسم شده رو میبینه و متوجه میشه که مدتها فریب جادوگر رو خورده بوده و با جادوگر میجنگه و اون و دختر بدجنسش رو شکست میده و اینجوری طلسم دختر زیبا رو میشکنه و در نهایت با اون ازدواج میکنه .

Ballet Swan Lake ( Tchaikovsky Ballet Theater )

بالشوز تئاتر سنت پترزبورگ - رقص باله دریاچه قو چایکوفسکی( ساختمان هرمیتاژ)
Ballet Swan Lake ( Tchaikovsky Ballet Theater )
یکی دیگه از محل های زیبای سنت پترزبورگ بدون شک جزیره زیبای یلاگین هست که در میانه شهر و در وسط رودخانه نوا قرار داره.برای ورود به این جزیره بلیط تهیه کردیم و از طریق یک پل وارد این جزیره شدیم.جزیره ای بسیار سرسبز و خوش آب و هوا بود.در این جزیره همه به سبک جاده سلامت پارک ناژوان اصفهان در حال پیاده روی بودند.

نمایی از بالای جزیره یلاگین - سنت پترزبورگ - روسیه

نمایی از داخل جزیره یلاگین و زیبایی های اون - سنت پترزبورگ - روسیه

نمایی از خارج از جزیره به سمت جزیره یلاگین - سنت پترزبورگ - روسیه

عکس یادگاری با دو ورزشکارپرانرژی روس - جزیره یلاگین - رود نوا - سنت پترزبورگ - روسیه - شهریور 1404

نمایی از جزیره کریستوفسکی - رود نوا - سنت پترزبورگ - روسیه

پل ورود پیاده به جزیره کریستوفسکی - رود نوا - سنت پترزبورگ - روسیه
از مواردی که شاید برای اولین بار بود میدیدم این بود که در هتل مشکل سرویس بهداشتی داشتیم.بدین صورت که دستشویی فرنگی , شیلنگ آب نداشت و همچنین کف سرویس بهداشتی لوله کشی فاضلاب نبود و اگر مثلا از اتاقک شیشه ای حمام یا وان حمام و یا روشویی آبی به زمین میریخت به سمت فرش و موکت اتاق هدایت میشد.در مقایسه با کشورهای مسلمان مانند امارات و ترکیه و عمان , این نواقص رو در استفاده از دستشویی داشتیم و باید بعد از دستشویی بلافاصله دوش بگیریم تا بتونیم خودمون رو تمیز کنیم.همین مشکل رو در مسکو هم داشتیم که البته به روشی ابداعی حل کردیم.
بدین صورت که در مسکو بر خلاف سنت پترزبورگ که اتاقکی شیشه ای برای حمام کردن بود , وان حمام در کنار سرویس قرار داشت که میشد با کنار زدن پرده وان حمام و باز کردن آب به طرف دوش , سرشیلنگ اون رو باز کرد و به عنوان شیلنگ سرویس بهداشتی از اون استفاده کرد. بالاخره ایرانی هر جا میره یه ابتکار به خرج میده.
یکی دیگر از مقاصد ما برج لاختا بود، یکی از برجستهترین نمادهای مدرنیته در سنت پترزبورگ و یکی از بلندترین ساختمانهای اروپا. این برج که به عنوان مرکز اقتصادی و اداری در نظر گرفته میشود، طراحی خاص و بینظیری دارد. برای بسیاری از ما، این لحظه فرصتی برای عکسهای به یاد ماندنی از خلیج فنلاند و ثبت یادگارهایی از سفر بود.تورلیدر میگفت خیلی از مهاجرین به سنت پترزبورگ میآیند که با استفاده از این خلیج به فنلاند مهاجرت غیر قانونی داشته باشند اما پلیس فنلاند یکی از هوشیارترین پلیس های اروپاست و نمیتوان از زیر چشم آنها فرار کرد.

لاختا سنتر , بلندترین ساختمان در روسیه و اروپا - خلیج فنلاند - سنت پترزبورگ - روسیه
در بازدید از کلیسا های شهر سنت پترزبورگ از کلیسای کازان و همچنین سنت باسیل بازدید کردیم.این کلیسا ها مخصوص مسحیت ارتدوکس طراحی شده بودند و اغلب کسانی که از این کلیسا ها بازدید میکردند مانند من , عاشق مطالعه بر روی ادیان مختلف بودند.از جای جای این کلیسا حین برگزاری مراسم عبادت مسیحیان سعی کردم عکسبرداری و فیلمبرداری کنم.چیزی که خیلی به دنبالش بودم و موفق نشدم , مشاهده راهبه های کلیسا بود که متاسفانه جو حاکم طوری نبود که بتونم بیش از این کنجکاوی کنم و وارد اتاق هایی بشم که بطور مخفی در اون کلیسا بود و فقط مختص رفت و آمد کشیش و افراد روحانی اونجا بود.

کلیسای زیبا و عظیم کازان از زاویه ساختمان چرخ خیاطی سینگر - سنت پترزبورگ - روسیه

کلیسای کازان از درون - سنت پترزبورگ - روسیه

تابلوی ژنرالمیخائیل ایلاریون گلنیشچف-کوتوزوف گراف فون اسمولنسک( ژنرالی که ناپلئون را شکست داد)- کلیسای جامع کازان - سنت پترزبورگ - روسیه
تصویربازسازی شده هوش مصنوعی (میخاییل کوتوزوف خوشحال از پیروزی ) در جنگ با ناپلئون

صف ادای احترام به آیکون کازان مادر مطهر خدا ( مذهب مسیحیت ارتدوکس) - کلیسای جامع کازان - سنت پترزبورگ - روسیه
در این کلیسا , عبادت کنندگان از محلی درون کلیسا شمع خریداری میکردند و بعد از آتش زدن آن در بروی پایه ای اون رو کار میگذاشتند و دعا میخواندند.من بعد از تماشای اینکار متوجه شمعی شدم که بر روی زمین افتاده بود و هنوز سالم بود.اون رو برداشتم و آتش زدم و بر روی یکی از همین پایه ها قرار دادم.مردمی که به دور اون پایه جمع شده بودند با هیجان به من نگاه کردند و شروع به صلیب کشدن کردند.شاید فکر کردند یکی مسیحی شده و به آیین اونا رو اورده.منم با اشتیاق اونها همراه شدم و به تقلید از اونها صلیبی کشیدم و با چشمان بسته شروع به دعا کردم و البته زیر چشمی رفتار ها و ذوق اونها رو تماشا میکردم.

مراسم عبادت و دعای کلیسای کازان - روز یکشنبه مسیحیان ارتدوکس - سنت پترزبورگ - روسیه
روبروی این کلیسا نیز ساختمان بسیار قدیمی و معروفی بنام سینگر قرار دارد که یادواره شرکت چرخ خیاطی سینگر میباشد.ساختمان سینگر سن پترزبورگ که به عنوان خانه کتاب ها نیز شناخته می شود در تقاطع خیابان های (Nevsky Prospekt) و (Griboyedov Canal) و روبروی کلیسای جامع کازان قرار دارد. ساختمان سینگر یک بنای تاریخی ارزشمند در این شهر است که امروزه دفتر مرکزی شبکه اجتماعی وی کی ( vk.ru )در آن واقع شده است.


ساختمان سینگر از نمای حیاط کلیسای کازان - سنت پترزبورگ - روسیه

نماد ساختمان سینگر - از حیاط کلیسای کازان - سنت پترزبورگ - روسیه

کلیسای کازان از پنجره کتابخانه ساختمان سینگر - سنت پترزبورگ - روسیه
از جذابترین زیبایی های تماشایی شهر سنت پترزبورگ , موزه بزرگ و زیبای هرمیتاژ (آرمیتاژ) هست که با تماشای تابلوهای اون بیاد کتابهای عظیم بریتانیکا که در کتابخانه دانشگاه خلیج فارس بوشهر دیده بودم , میافتادم.تابلو هایی از نقاشان سراسر جهان اعم از ایتالیا , فرانسه و انگلستان و روسیه و ... این تابلو ها در زمانهای مختلف شوروی و روسیه در میان حوادث متعددی که از لحاظ سیاسی و نظامی و همچنین تغییرات فرهنگی پشت سر گذاشته بودند , جمع آوری شده بودند و غنای بسیار بالایی داشتند.در این موزه بیش از 3 میلیون شی نگهداری میشود و همچنین آثاری از هنرمندانی مانند میکل آنژ و داوینچی و رامبرانت و فنسنت فانخوف و ... به آن زیبایی بی نظیری عطا کرده.برای دیدن کامل این موزه حداقل به شش ساعت زمان نیاز هست و در چند طبقه قرار دارد.
هرمیتاژ (Hermitage) یکی از سه موزه بزرگ جهان است (در کنار لوور و بریتیش میوزیوم) که بنیانگذار آن کاترین کبیر نام دارد.در سال ۱۷۶۴ امپراتریس کاترین دوم مجموعهای از نقاشیها را از یک تاجر آلمانی خرید.او برای نگهداری آنها ساختمانی کوچک در کنار کاخ زمستانی ساخت و اسمش را گذاشت: Ermitage (بهمعنی «گوشه خلوت» یا «پناهگاه خصوصی»).کمکم مجموعه بزرگ و بزرگتر شد.
ساختمانها یکی پس از دیگری ساخته شدند:
هرمیتاژ کوچک
هرمیتاژ بزرگ
هرمیتاژ جدید
تئاتر هرمیتاژ
کاخ زمستانی
امروز این ۵ ساختمان همگی بخشی از موزه هستند.
در هرمیتاژ آثاری از فرهنگهای مختلف وجود دارد:
مصر باستان
ایران هخامنشی و ساسانی
رومی و یونانی
رنسانس اروپا
نقاشیهای داوینچی، رامبرانت، روبنز
اتاق طاووس افسانهای
و البته سالن جنگ ۱۸۱۲.این موزه بیش از ۳ میلیون اثر هنری دارد.
هر چند سال یکبار نیز مراسمات سنتی خیریه درکاخ زمستانی این موزه برگزار میگردد و از شخصیت های بسیار با نفوذ و ثروتمندی در این موزه پذیرایی میگردد.
مراسم افتتاحیه نمایشگاه «تزارها و شوالیهها: عاشقانهای با قرون وسطی» در کاخ زمستانی موزه هرمیتاژ - سنت پترزبورگ - روسیه - سال 2023


موزه هرمیتاژ از نمای داخل - سنت پترزبورگ - روسیه

«گالری جنگ سال ۱۸۱۲» (War Gallery of 1812) با ناپلئون بناپارت در کاخ زمستانی / موزه هرمیتاژ - نقاش معروف انگلیسی جرج دَو (George Dawe) همراه با دو دستیار روسش، ویلهم گولووین والکساندر پولیاکوف- انتهای سالن مجسمهٔ تزار الکساندر اول -سنت پترزبورگ - روسیه
ستون الکساندر سنت Alexander Column Saint Petersburg یادمانی به جای مانده از نیمه اول قرن نوزدهم میلادی است که با قرار گیری در میدان کاخ توسط ساختمان های تاریخی احاطه شده است.همچنین این ستون یکی از بزرگترین سنگ گرانیت های یکپارچه در جهان به شمار می اید . این ستون بلند و با عظمت در وسط میدان کاخ سنت پترزبورگ قرار گرفته و حدود ۴۷ متر ارتفاع دارد . این ستون یادمانی تاریخی است که برای گرامیداشت و پاسداشت پیروزی روسیه بر ارتش ناپلئون فرانسه ساخته شده است . ستون الکساندر بین سال های ۱۸۳۰ تا ۱۸۳۴ میلادی توسط اوگوست دو مونفران ، طراح و معمار فرانسوی الاصل احداث شده است .
نام این ستون از نام امپراتور الکساندر اول که از سال ۱۸۰۱ تا ۱۸۲۵ بر روسیه سلطنت کرده گرفته شده است . بر بالای این ستون تندیس یک فرشته با چهره ای شبیه به امپراتور الکساندر اول تعبیه شده است . این مجسمه توسط یک مجسمه ساز روسی به نام Boris Orlovsky ساخته شده است .سنگ گرانیت به کار رفته برای ساخت ستون الکساندر روسیه از فنلاند توسط دریا به سنت پترزبورگ منتقل شده است . این سنگ دارای ۳٫۵ متر قطر و ۲۵٫۴۵ مترطول بوده است . این ستون بدون کمک جرثقیل های مدرن و ماشین های مهندسی به مکان کنونی آورده شده و در این محل نصب شده است . ستون الکساندر با نمادهای شکوه نظامی توسط Giovanni Battista Scotti تزئین شده است .

ستون الکساندر در میدان قصر شهر سنت پترزبورگ- ساختمان آرمیتاژ (هرمیتاژ) - روسیه


باغ معلق هرمیتاژ (Hanging Garden of the Small Hermitage) - موزه هرمیتاژ - سنت پترزبورگ - روسیه
باغ معلق هرمیتاژ (Hanging Garden of the Small Hermitage) یکی از نقاط کمتر شناختهشده اما بسیار زیبا در مجموعه موزه هرمیتاژ سنت پترزبورگ میباشد.این باغ در طبقه بالای ساختمان «هرمیتاژ کوچک» (Small Hermitage) قرار دارد که از قدیمیترین بخشهای مجموعه هرمیتاژ میباشد که در قرن ۱۸ برای کاترین کبیر ساخته شد.کاترین دوم (کاترین کبیر) عاشق محافل خصوصی و فضای آرام برای گفتگو و تفکر بود. او دستور ساخت این باغ روی بام را داد تا هم فضایی خصوصی و به دور از چشم دربار داشته باشد و هم مهمانان ویژه را در محیطی دنج و رمانتیک پذیرایی کند و هم اینکه مجموعه گیاهان خاصی را که دوست داشت نگهداری کند.از ویژگیهای این باغ میتوان به طراحی کاملاً اروپایی و منظم؛ با بوتههای تزئینی، گلهای فصلی و مسیرهای قرمز رنگ و فوارهها، ستونها و مجسمههای مرمر که سبک کلاسیک را یادآوری میکند.فضای سبز به صورت هندسی و دقیق طراحی شده که نشان از سلیقه معماری دوران امپراتوری روسیه دارد.از این باغ میتوان بخشهایی از رود نِوا و بام دربار زمستانی را هم دید.

کلیسای درباری کاخ زمستانی(The Great Church of the Winter Palace) کلیسای خصوصی خانواده سلطنتی روسیه (رومانوفها)
از میان همه تابلوهایی که میدیدم و برام جالب بودند اما معنی و داستان اونها رو نمیدونستم یکی از تابلو ها نظرم رو جلب کرد.تابلویی بود که در اون مریم مقدس و عیسی مسیح و پیرمردی که بعدا متوجه شدم یوسف نجار هست در اون تابلو حضور داشتند. با توضیحاتی که لیدر توانای گروهمون علی آقا دادند متوجه شدم این تابلو در عصر ضد دین و مذهب روسیه کشیده شده و گویای اینه که عیسی مسیح و مریم مقدس در حال نگاه طعنه آمیز به یوسف نجار نگاه میکنند یعنی این بچه کار اینه و عیسی مسیح فرزند یوسف نجار میباشد.این تابلو از تابلوهای ممنوعه دنیای اینترنت هست و همه جا نمیتوان این تابلو را یافت ...

اما در تفسیری که در کتابهای مذهبی و مقالات کلیسای عصر رنسانس از این تابلو شده آن را اتفاقا تابلویی مذهبی و نشانه خانواده مقدس میدانند و آن را بدین صورت تفسیر میکنند که :
یوسف معمولاً در این نقاشیها:
کمی دورتر
با چهرهای آرام و مراقب
نشان داده میشود، که نماد حمایت بدون دخالت و نقش پدرانه در خانواده مقدس است.
هالههای نازک بالای سر سه نفر، نشانهای از قداست و مقام معنوی شخصیتهاست.
از دیگر تابلو های بسیار جالب این موزه که یکی از انگیزه های من برای سفر به روسیه و این موزه عظیم بود , تابلویی هست به نام سیمون و پرو - شفقت رومی که نشان میدهد پیرمردی فرتوت در حال خوردن شیر از سینه دختری میباشد.داستان این تابلو بدین صورت هست که نقاش این تابلو از اتفاقی باخبر میشود که پادشاهی رومی پیرمردی را به مرگ محکوم کرده بود و حکم مرگش بدین صورت شده بود که در زندان به او آب و غذا ندهند تا از گرسنگی و تشنگی بمیرد.دختر این مرد فقط اجازه ملاقات داشت که روزانه به ملاقات او می آمد و نگهبانان اجازه بردن غذا به سلول زندان را نمیدادند.بنابر این دختر غذاها و آذوقه را به نگهبانان تحویل میداد و خودش به تنهایی و با دست خالی به ملاقات پدرش میرفت.بعد از روزها متوجه شدند پیرمرد هنوز زنده هست و هنوز از گرسنگی و تشنگی هلاک نشده. پس از تحقیق مخفیانه متوجه میشوند که دختر در ملاقات با پدر از سینه خود به او شیر میدهد و همین باعث نجات جان پدر شده.این ارتباط فداکارانه پدر دختری و فداکاری فرزندی برای نجات والدین باعث شوک آن نگهبان و پادشاه میگردد و بدین صورت حکم مرگ پیرمرد را به دخترش میبخشد و او را در نهایت عفو و آزاد میکند.

تابلوی شفقت رومی Caritas Romana - سیمون پرو - نقاش :پیتر پل روبنس (Peter Paul Rubens) - موزه هرمیتاژ - سنت پترزبورگ - روسیه
از دیگر تابلو های زیبای این موزه که هنری از پرسپکتیو رو به نمایش میزاره , تابلوی استقبال از سفیر فرانسه در ونیز هست (Reception of the French Ambassador in Venice) که توسط نقاش ایتالیایی Giovanni Antonio Canalleto کشیده شد.در این تابلو پلی کشیده شده که از آنجا مجرمان زندانی رو به وسط میدان وسط تصویر می آوردند و اعدام میکردند.این پل و این میدان هنوز هم در شهر وینز قرار دارند و مردم اونها رو نحس میدانند.چرا که اون پل بنام پل " آه " نامگذاری شده و زندانیانی که از روی اون پل رد میشدند بعد از مدتها موفق به دیدن نور زیبای آفتاب میشدند و از ته دل آه میکشیدند و سپس در وسط میدان اعدام میشدند.

تابلوی استقبال از سفیر فرانسه در ونیز و پل آه - موزه هرمیتاژ - سنت پترزبورگ - روسیه
از دیگر زیبایی های این موزه مجسمه هایی هست که در میان موزه قرار داده شده اند.مانند مجسمه سه خواهر که توسط هنرمند قهار آنتونیو کانوآ طراحی و ساخته شده.این مجسمه سه دختر نواز (سه خداوندگان کوچک) را نشان میدهد که در اساطیر یونان باستان بهعنوان دختران زئوس (Zeus) شناخته میشوند:
ایوفروسینه (Euphrosyne) – نماد شادی
آگلیا (Aglaea) – نماد ظرافت
تالیا (Thalia) – نماد زیبایی و جوانی
این سه «لطیف» در اساطیر یونان، همراهان الهههای هنر بودهاند و نماد زیبایی، شادی و جذابیت هستند( مفاهیمی که الهامبخش هنر و جشنها بودهاند)

مجسمه «سه لطیف» یا «سه خواهر زیبا» اثری از آنتونیو کانوآ (Antonio Canova)، مجسمهساز معروف ایتالیایی سبک نئوکلاسیک
کانوآ این مجسمه را برای ژوزفین بوناپارت (همسر ناپلئون) ساخته بود، اما او قبل از پایان کار آماده سازی این مجسمه درگذشت. نسخهای که اکنون در هرمیتاژ است از آن کار اصلی به روسیه رسیده است.
هدف هنرمند نشان دادن ایدهآل زیبایی زنانه، هماهنگی و دوستی میان این سه شکل است.
فرم گرد و پیوسته آنها، با دستانی که دست هم را گرفتهاند و نوع قرار گرفتنشان کنار هم، نشاندهنده وحدت، صمیمیت و تعادل است.
این مجسمه یکی از مهمترین آثار مجسمهسازی در کلکسیون هنر اروپای هرمیتاژ است و معمولاً در مکانهای برجسته موزه نمایش داده میشود، چون هم از نظر هنری و هم از نظر تاریخی اهمیت زیادی دارد.
تور لیدر مطلع و با تجربه ما , آقای علی نظری عزیز در حال ارائه توضیحات درباره تابلوی استقبال از سفیر فرانسه در ونیز و پل آه - موزه هرمیتاژ - سالن 238 (Hall 238) - سنت پترزبورگ - روسیه - شهریور 1404

زن و مرد لهستانی - پارک کنار موزه هرمیتاژ - سنت پترزبورگ روسیه

Stroganoff Steak House یکی از معروفترین و خوش طعم ترین رستوران های سرویس بیف استراگانوف روسی - فاصله تا آزیموت 35 دقیق پیاده - سنت پترزبورگ - روسیه

رستوران گران قیمت Stroganoff Steak House از نمای داخل - بیف استراگانوف - سنت پترزبورگ - روسیه

بیف استراگانوف - رستوران Stroganoff Steak House- سنت پترزبورگ - روسیه

ایستگاه قطار سنت پترزبورگ به مسکو
شاید به جرات میتونم بگم روزی که سفرمون در سنت پترزبورگ به پایان رسید و قصد رفتن به مسکو رو برای ادامه تور داشتیم یکی از غم انگیز ترین روزها برای من بود.روزی بود که متوجه بودم از آنهمه زیبایی سنتی و تاریخی و هنر سنت پترزبورگ دارم به دنیای مدرن مسکو و پایتخت روسیه پا میگذارم.در ایستگاه قطار سنت پترزبورگ یعنی ایستگاه موسکوفسکی مدتی برای انتظار قطار توقف داشتیم و فرصت رو غنیمت شمردم که به فروشگاه های این ایستگاه سر بزنم که قیمت ها بسیار بهتر و مناسبتر از درون شهر بودند.عمده هدایایی که میخواستم بخرم رو از همون ایستگاه خریداری کردم.وقتی توی ایستگاه قطار سنت پترزبورگ شکلات ها رو قیمت کردم متوجه شدمک که چقدر تفاوت قیمت وجود داره بین اینکه شکلاتی رو از یک سوپرمارکت خریداری کنی با اینکه اون رو از یک فروشگاه محصولات سوغاتی و سنتی بخری.همین تجربه من رو بعدا در مسکو برای خرید محصولات غذایی مختلف کمک کرد.
زمان حرکت که رسید به سمت قطار راه افتادیم تا به سمت ایستگاه قطار مسکو ایستگاه لنینگرادسکی حرکت کنیم.من کمی از همسفر هام فاصله گرفتم چون بارم سبکتر بود و سبکبالانه تر بین جمعیت حرکت میکردم.در راه رسیدن به کوپه دختری رو دیدم که ظاهری ایرانی داشت.ازش پرسیدم شما هم ایرانی هستین که با خوش برخوردی بهم پاسخ داد.ازش پرسیدم سنت پترزبورگ رو چجور دیدی؟ ظاهرا مهمترین چیزی که به طبیعت زنانه بهش توجه کرده بود ظاهر دختران روسی سنت پترزبورگ بود.بهم پاسخ داد دخترای روسی رو دیدین چقدر سفید و زیبا هستند؟ اینا وقتی بزرگ بشن و مسن بشن کک مکی و زشت میشن.
بعدا حقیقت این موضوع رو از تور لیدرمون پرسیدم که با عدم تایید اون روبرو شدم.گفت اون دختر از روی حسادت این حرفو زده و این حقیقت نداره.خلاصه اینکه از حرف های اون دختر اطلاعات بدرد بخوری نصیبم نشد.سوار قطار که شدیم با تعجب به همسفر هام نگاه میکردم که بدنبال یه جای ساکت بودند تا استراحت کنند و بخوابند در حالی که من تازه انرژی گرفته بودم و بعد از حرکت قطار شروع کردم به پیمایش واگنهای قطار.تورلیدرمون بهمون گفته بود که کارمندان روسی از کمک خوششون نمیاد و مایلن کارشون به هر سختی ک هست توسط فقط خودشون انجام بشه.میخواستم این واکنششون رو از نزدیک ببینم.بنابر این مهماندار قطار رو که خانم مسنی بود تعقیب کردم و زمانی که قصد جابجایی از یک واگن به واگن دیگه داشت به قصد کمک رفتم جلو تا در حرکت چهارچرخی که بسختی داشت هل میداد و از گپ بین واگن ها میخواست ردش کنه کمکش کنم که با اخم و واکنش اون روبرو شدم . چهار چرخش رو یهو به سمت خودش کشید.رفتارش رو به دقت داشتم نگاه و مطالعه میکردم که بفهمم این واکنش ها چجوریه و بعد از این واکنش چجوری رفتارش رو ادامه میده.من رو که دید بخاطر اینکه بهش بفهمونم که مثلا من توریستم و از این اداهاشون بی اطلاع هستم به فارسی گفتم من فقط میخواستم کمک کنم .اونم ناگهان بهم گفت , لازم نکرده خودم میتونم.فهمیدم از مهاجرای ایرانیه.

آشنایی با خانواده همسفر هندوستانی - قطار سنت پترزبورگ به مسکو - روسیه- شهریور ماه 1404

نمایش فولک شو تاریخ روسیه با رقص باله سالن Russian Song / State Folk Theatre - مسکو - روسیه
نمایش فولک شو مسکو یکی از زیباترین و مفصل ترین تعارف تاریخی در هنر روسیه میباشد.این نمایش گویای تتاریخ شوروی و روسیه از ابتدا تا زمان حال میباشد و حوادثی مانند حمله مغول ها و حمله ناپلئون بناپارت و آتش سوزی و تخلیه شهر مسکو را نیز نمایش میدهد.این نمایش با رقص های منظم و زیبا به همراه موسیقی پشت صحنه جذابیتی بی نظیر به این نمایش میدهد.چیز یکه نظر من رو جلب کرد این بود که اغلب رقصنده های باله که در نمایش باله دریاچه قوی چایکوفسکی در سنت پترزبورگ دیدم , در این نمایش نیز حضور داشتند و ظرافت هنری خود رو در مسکو و در این نمایش نیز نشان دادند.مقایسه ای انجام دادم بین این دو رقص زیبا و هنرمندانه :
اول اینکه «فولک شو مسکو» و رقص باله چایکوفسکی در سنت پترزبورگ دو نوع اجرای هنری کاملاً متفاوت هستند، اما هر دو بخشی از فرهنگ و هنر نمایشی روسیه محسوب میشوند.
فولک شو مسکو چیست؟
«Folk Show» یا «فولکلور شو» در مسکو یک اجرای زندهی شاد، پرانرژی و رنگارنگ است که شامل:
رقصهای سنتی روسی (مانند کازاک، برقرقصهای محلی، حرکات آکروباتیک)
آوازهای قدیمی و محلی روسیه
موسیقی زنده با سازهای بومی مانند بالالایکا
لباسهای سنتی و قومی روسیه
این شوها معمولاً در سالنهایی مانند Izmailovo Kremlin یا Nikolayevsky Palace برگزار میشوند.
هدف فولکشو: معرفی فرهنگ عامیانه، سنتها، روستاها و شادی روسهای قدیم.
در سنت پترزبورگ، نمایشهای مشهور باله جهان بر اساس موسیقی پیوتر ایلیچ چایکوفسکی اجرا میشود، مانند:
دریاچه قو (Swan Lake)
فندقشکن (Nutcracker)
زیبای خفته (Sleeping Beauty)
این اجراها معمولاً در سالنهای معتبر مانند:
Mariinsky Theatre
Hermitage Theatre
Mikhailovsky Theatre
برگزار میشود و سطح هنری آنها بسیار بالا و کلاسیک است.
هدف باله چایکوفسکی: ارائه هنر کلاسیک روسی با موسیقی سمفونیک و رقصهای دقیق و هماهنگ
این دو مستقیماً ارتباط داستانی یا هنری ندارند اما:
فولکشو: ریشه در سنتهای مردمی، روستایی و فرهنگ بومی دارد.
باله چایکوفسکی: اوج هنر کلاسیک روسیه با استاندارد جهانی است.
اما سبک و محتوای آنها کاملاً متفاوت است.
| نوع اجرا | فولک شو مسکو | باله چایکوفسکی سنت پترزبورگ |
|---|---|---|
| سبک | سنتی، محلی، شاد | کلاسیک، هنری، ظریف |
| موسیقی | بومی و فولکلور | ارکستر سمفونیک چایکوفسکی |
| اجرا | رقصهای محلی، آواز | باله حرفهای |
| هدف | نمایش فرهنگ روستایی | هنر کلاسیک جهانی |
لحظاتی از نمایش فولک شو - تئاتر دولتی آکادمیک «Russian Song» (Москва Государственный Академический Театр Русская Песня).
خیابان اولیمپیسکی Prospekt 14، مسکو - روسیه

هتل لسنایا - مسکو - روسیه

دانشگاه غذا DEPO Moscow Food Market -خوش طعم ترین و متنوع ترین غذاها برای شبانه روز - روبروی هتل لسنایا - مسکو - روسیه

نمایی دیگر از DEPO Moscow Food Market - بهترین نقطه برای صرف کباب ها و غذاهای متنوع و خوشمزه از تمامی کشورها - روبروی هتل لسنایا مسکو روسیه


وقتی صحبت از سفر به روسیه و پایتخت اون مسکو میشه , نمیشه سفر به میدان سرخ رو نادیده گرفت و نرفت و یا در خاطرات ذکر نکرد.میدان سرخ مسکو از زیباترین , شلوغ ترین , تاریخی ترین و دلنشین ترین میادین کشورهای مختص سفر هست که اونجا میتونید شاهد بوقوع پیوستن اتفاقات زیادی باشید.فاصله بین هتل لسنایا و میدان سرخ مسکو نیز پر از فروشگاه های زیبا و شلوغ و البته اتومبیل های شگفت آوری هست که مانند اون رو میشه فقط در کشورهایی ثروتمند و غنی مانند آلمان دید.اتومبیل هایی بسیار جدید و مدرن از کمپانی های BMW و BENZ و FERRARI و BENTLEY و LAND CRUISER و ....
در خود میدان سرغ علاوه بر مقبره لنین بنیانگذار روسیه کمونیستی , بناهای زیبای معماری چشم هر توریستی را به خود جذب میکنند.وسعت زیاد این میدان و جذابیت اون باعث میشه شرکت های مسافربری و توریستی همیشه مسافران خود را به این میدان بیاورند تا از این میدان وسیع دیدن کنند.

کاخ کرملین واقع در میدان سرخ مسکو

ساختمان مترو مسکو , یکی از توریستی ترین و زیباترین متروهای دنیا

ساختمان وزارت دفاع روسیه , مسکو

مرکز بینالمللی تجارت مسکو (Moscow International Business Center) یا همان "مسکو سیتی" (Moscow-City)

زن رفتگر قرقیزستانی - اطراف هتل لسنایا - مسکو

دانشجویان هندی ساکن روسیه - اطراف میدان سرخ- رستوران چهار طبقه زیر زمین - مسکو
کلمات روسی که در سفر یاد گرفتم
پریویت = سلام
پاسیبا = تشکر
داسویدانیا = خداحافظ
دا = بله
نیت = نه
دوای دوای = تمام تمام
راسییا = روسیه
ایزوینیته = ببخشید

ادامه دارد ...
روبات دلیوری - مسکو - روسیه
توضیحات تورلیدر آقای علی نظری گرامی درباره چگونگی عملکرد روبات دلیوری - مسکو - روسیه
Alla Pugacheva (Million Roses)
یادگار سفر سنت پترزبورگ و مسکو روسیه
بالاخره روز های پر ماجرای سال ۲۰۲۵ هم برای من به پایان رسید و به سال ۲۰۲۶ سلام میکنم با اتفاقات و ماجرا جویی های جدید.ماجرا جویی هایی که گاه خودم به سراغشون میرم و گاهی اونا من رو بین کرور کرور شلوغی و سیاهی جمعیت پیدا میکنند و دست روی سرنوشت من میگذارند.خوشحالم و با انرژی وافری به پیش میرم

باز هم وقت سفر شد و اتومبیل بیچاره و کارت سوخت خالی رو برداشتم و زدم به جاده.ابتدا به هدف غلبه بر ترس از ارتفاع در جاده های کوهستانی شیراز و بعد از اون رفتن به تهران و مراجعه حضوری با شرکت هایی که در سایت ترب میدیدم برای تعویض باتری های موبایل و لپ تاپم.ملاقات با دوستان قدیم و جدید و ماجراهایی که در هر سفر به دنبالش میگردم.
کارم که تهران تمام شد َ تصمیم گرفتم به سمت اصفهان حرکت کنم.اوضاع بنزین به صورتی نبود که خودم رو بتونم به بیرجند برسونم برای همین سرگردان به سمت اصفهان راه افتادم تا در نهایت یکی از شهر های استان اصفهان رو به عنوان مقصد جدیدم انتخاب کنم.در نرم افزار نشان میگشتم که چشمم به کاشان افتاد.هم فاصله خوبی با من داشت و هم اینکه از لحاظ تاریخی و پیشینه بسیار بسیار عالی بود.پس شک و تردید رو کنار گذاشتم و مقصد خودم رو روی کاشان قفل کردم و شبانه از تهران راه افتادم به سمت کاشان و حدود ساعت ۹ شب به کاشان رسیدم.در تمام مسیر راه به دنبال یادآوری ادامه این متن بودم که " اهل کاشانم، روزگارم بد نیست، تکه نانی دارم , خُردِه هوشی سَرِسوزَن , ذُوقی ".دوست داشتم همه این شهر نورو بیاد بیارم و با چیز هایی که در کاشان میبینم وفق بدم ببینم هنوز کدام طعم کاشان که سهراب آن را داد میزد باقی مانده و کاشان چقدر از یک شهر کهن تاریخی به شهری نو و مدرن تبدیل شده و علاوه بر اون با زیر نظر گفتن زندگی و رفتار مردم متوجه بشم مردمانش چه تغییری داشتند.
البته این مورد رو هم متذکر بشم که بهترین زمان برای سفر به کاشان فصل بهار بهویژه اردیبهشت و خرداد است که مراسم گلابگیری برگزار میشود. البته پاییز هم بهخاطر آبوهوای معتدل و خلوتی شهر گزینه جذابی است.
اولین موردی که در بدو ورود به کاشان توجه من رو جلب کرد َ جاده بسیار خراب این شهر بود.هم ورودی این شهر و هم بعدا خروجی این شهر جاده ای بسیار آسیب دیده و خراب به نسبت شهرهای دیگری که رفته بودم خودنمایی میکرد.گاهی من رو به شک میداشت که نکنه این شهر کاشان نیست و به اشتباه وارد شهری بی اهمیت شدم ولی همه شواهد نشان میداد که در حال کم کردن فاصله با میدان اصلی شهر کاشان هستم.البته ناگفته نماند این نوع جاده هایی که مورد بی توجهی مسئولان قرار گرفته رو عموما در جنوب و شرق کشور به وفور مشاهده میکنم اما انتظار نداشتم در استان اصفهان هم با این نوع جاده های فراموش شده مواجه بشم.

برای پیدا کردن فروشگاه ها و رستوران های این شهر طبق تجربه قبلی همیشه میادین امام و یا میدان شهدا در هر شهری دارای این خصوصیات مورد نظر من هستند که میدان شهدای کاشان نیز دارای همین خصوصیت بود.در این میدان چند پسر بچه دیدم که نشسته بودند و توی گوشی موبایلشون میگشتند و متاسفانه بشدت بوی سیگار میدادند.ازشون پرسیدم کاشان چه غذای مخصوص و محلی ای دارند که گفتند "گوشت لوبیا".در ادامه به فروشگاه ها و رستوران های اطراف رفتم و جویای این غذا شدم که طبق راهنمایی پیرمرد های این شهر این عذا فقط توسط سفره خانه هایی که برای مسافران و توریست ها جذاب طراحی شده اند پخت میشود.نام سفره خانه مرشدی و سفره خانه خانه سنتی مظفری در خیابان علوی رو از زبانشون شنیدم و با دادن اون به مانیتور اتومبیل َ به سمت خیابان علوی حرکت کردم.

خوشبختانه من که عاشق آب و علف هستم َ این سفره خانه توجه من رو به خودش جلب کرد و با وجود مصنوعی بودن گیاهان سبزه هایی که در این سفره خانه بکار رفته بود َ آرامش خاصی به همراه صدای آب نشان وسط سفره خانه به گوش و ذهن میداد.نان گرمی که در این سفره خانه تهیه میشد بسیار خوشمزه بود و طعم خوبی رو به شام مشتری میده.گوشت لوبیا رو که سفارش دادم منتظر موندم تا بالاخره اومد و همونطور که فکر میکردم ترکیبی از گوشت و لوبیا بود و طعم ادویه خاصی رو در اون احساس نمیکردم.گوشت پخته و خوشمزه و لوبیا خوب پخته و نرم بود ولی چیزی بجز ترکیب طعم لوبیا و طعم گوشت نبود . انتظار داشتم طعم سومی از ادویه یا چیزی بین این دو وجود داشته باشه و هیجان خوردن این غذای مختص کاشان رو به رخ بکشه اما متاسفانه چیز خاصی مشاهده نکردم.

در نهایت از کارمندان بسیار خوش برخورد اونجا تشکر کردم و شب رو در همون پارک در صندلی عقب اتومبیلم خوابیدم بی خبر از اتفاق جذابی که فردا منتظرم هست.
صبح که با صدای جاروی رفتگر های محل از خواب بیدار شدم تونستم اطراف خودم رو در روشنایی روز با دقت بیشتری ببینم.منطقه علوی , پر بود از خانه های سنتی و بادگیر های برافراشته و خانه های تاریخی و سنتی بسیار جالب بود که قبلا اسامیشون رو در کتابها یا سرچ های اینترنتی دیده بودم.مانند خانه عباسیان و خانه طباطبایی.

موزه های متعددی اونجا بود ولی چیزی که توجه من رو جلب کرد َ وجود موزه های تازه ساز با موضوعات جدید در میان موزه های قدیمی و کهن بود مانند موزه اسباب بازی که بدلیل زمان کم فرصت نکردم از داخل این موزه بازدید کنم.

پرسون پرسون خودم رو به آشپزخانه حلیم و آش معروف کاشان رسوندم بنام ساویز.همه فروشندگان کاشان که در اون ساعت صبح باز بودند همگی این حلیم و آش رو بهم پیشنهاد میدادند.خودم رو به اونجا رسوندم و قبل از اینکه برم توی صف و سفارش بدم خوب اطراف اون آشپزخونه رو تماشا کردم و مشتری های اون رو زیر نظر گرفتم و از حجم خرید های اونها متوجه شدم پیشنهادشون بی منطق هم نبوده و مشتریان این آشپزخانه واقعا به طعم و کیفیت اون علاقه دارند.


بعد از خوردن حلیمی بسیار خوش طعم و لذیذ به سمت ماجراجویی راه افتادم ببینم در این شهر به کجاها میشه رفت و چه تجربیات جدیدی میشه کشف کرد.اولین جایی که به ذهنم رسید بازار این شهر بود که البته هنوز کاملا باز نشده بود و در روشنایی - تاریکی اول صبح شهر هنوز چراغ های این بازار روشن بود و آرام آرام در حال پشت سر گذاشتن شب گذشته بود که من پام به اونجا باز شد.باز کردن درب حجره ها و دکان های قدیمی رو با لذت تماشا میکردم و حتی سعی میکردم در باز کردن درب دکان به یکی دو نفر هم کمک کنم که با استقبال و تشکر اونها همراه بود.

بدلیل اینکه شهر کاشان علاوه بر فرش دستی و بسیار نفیس , به تولید گلاب و عرقیات گیاهی معمولی و دو آتیشه معروفه , شربت خانه هایی نیز در این شهر از قبل این تخصص ایجاد شده که باعث رونق بیش از پیش این شهر در تولید و همچنین استفاده از این نوع عرقیات گردیده است.شربت خانه ها برای این ساخته و ایجاد شده اند که بتوانند میزان ترکیب عرقیات مختلف با آب و نوع آن آب را نشان دهند و بدین صورت از حرمت چگونگی استفاده از گلاب و عرقیات شربتی دفاع کنند.

در گشتوگذار آرامم در بازارِ هنوز از خواب برنخاستهی کاشان،
جایی میان نیمسایه و سکوت،
آنچه بیش از هر چیز رخ مینمود،
کاروانسراها و تیمچههایی بود خاموش؛
خاموش نه از جنس استراحت،بلکه از جنس فراموشی.

کاروانسراهایی با حجرههایی بس کهن،
دیوارهایی که سالها بارِ دستها،
نگاهها و دادوستدها را بر دوش کشیده بودند
و اکنون
زیر لایهای از غبار،و در هجوم گلولایِ روزگار،
آرامآرام فرو میرفتند؛
چنانکه گویی زمان، بیهیاهو، مشغول دفن کردن خاطرههاست.

حجرهها،
هر یک چون دهانی بسته،
رازهایی ناگفته در سینه داشتند؛
بر دیوارهایشان قابهایی آویخته بود
که دیگر تصویری در آنها نفس نمیکشید،
اما حضورشان
خبر از دیرزمانی میداد
که زندگی در این گذرگاهها جاری بود،
صداها به هم میآمیخت،
و بازار، قلب تپندهی شهر بود.
اکنون اما،
این قابها، این حجرهها، این دیوارها،
ایستادهاند در مرزِ ماندن و محو شدن؛
شاهدانی خاموش
که فروتنانه و بیادعا
به نظارهی فراموشی خویش نشستهاند.
و ناگهان در میان سردرگمی و جذب یکی از همین کاروانسراها بود که با دوست جدید و عزیزی آشنا شدم.جناب سید میثم گیوه چی.سرای قمی ها.بازار مسگرهای کاشان
راستش توی پذیرایی جناب گیوهچی یه چیز کوچیک ولی باحال توجهم رو جلب کرد؛ نحوهی ریختن گلاب توی چای. نه با عجله، نه با ولخرجی. بطری رو فقط یه ذره باز میکرد و همونقدر که لازمه، چند قطره میریخت توی استکان. بعد از دو سه بار که دیدمش، فهمیدم داستان از این قراره که اگه در بطری رو زیاد باز کنی، هم گلاب هدر میره هم عطرش میپره.
یه جورایی انگار بلد بود چطور با گلاب رفیق باشه! نه اینکه چای رو خفه کنه زیر بوی گلاب، نه اینکه بیخاصیت بریزه. اندازه، دقیق، با حساب و کتاب. هم چای خوشعطر میشد، هم چیزی تلف نمیشد. همون دقتهای کوچیکیه که آدم میفهمه طرف فقط پذیرایی بلد نیست، قدر چیزا رو هم میدونه.
در بازار بزرگ کاشان، کنار عطر گلاب و بساط عرقیات و دیگر محصولات سنتی، دنیای دیگری هم نفس میکشد؛ دنیای رنگ و نخ. اینجا تار و پود فرش نه فقط بافته، که پیش از آن «رنگ» میخورَد؛ رنگهایی که به گفته فروشندهها از پوست میوهها و مواد طبیعی جان گرفتهاند، رنگهایی آرام، عمیق و ماندگار.
این تار و پودهای رنگآمیزیشده، مشتریان خاص خودشان را دارند؛ راهشان از میان حجرهها به دست تولیدکنندگان فرش، طراحان فرش و گلیمهای دستباف میرسد. همانها که میخواهند فرشی متولد شود نه صرفاً برای زیر پا، بلکه برای چشم و دل؛ فرشها و تابلوفرشهایی نفیس که هر گرهشان روایتگر صبر، سلیقه و اصالت است.
اینجا در بازار کاشان، رنگ فقط رنگ نیست؛ خاطره است، تجربه است و پیوندیست میان طبیعت و دست انسان. نخها میروند تا در کارگاهها جان بگیرند و روزی بر دیوار یا زمین خانهای بنشینند و بیصدا قصهی این بازار قدیمی را ادامه دهند.

دعوت به روستای توریستی مرق کاشان
ایشان که در ویدیوی زیر مشاهده میکنید، جناب آقای حسین علی ملایی با شغل گله داری از روستای مرق کاشان هستند؛ فردی که در جمع صمیمی خانوادهی آقای گیوهچی با ایشان آشنا شدم. ایشان با گرمی و صمیمیت خاص خود، ما را با صدای دلنشینشان از مجلس آشنایی پذیرایی کردند و در جریان گفتگو، با مهربانی من را برای سفر بعدی به روستای خودشان، یعنی مرق — روستایی بسیار سرسبز، پرآب و پررونق در کاشان — دعوت نمودند.
روغن گلاب (که بیشتر بهش میگن اسانس یا روغن گل محمدی) عصارهی بسیار غلیظ و خالص گل محمدیه. این همون چیزیه که موقع گلابگیری سنتی، به مقدار خیلی کم روی سطح گلاب میبنده یا با تقطیر صنعتی جدا میشه.این نوع روغن خیلی قویه؛ یعنی چند قطرهاش اندازهی یه شیشه گلاب اثر داره و میتونه یه اتاق یا خونه رو غرق در بوی دلنشین گلاب کنه.این روغن از تقطیر گل محمدی بدست میاد و کاملا طبیعی و بسیار معطره.
1. آرامبخش اعصاب و ضد استرس
بوش اضطراب رو کم میکنه
برای بیخوابی و آرامش قبل خواب عالیه
توی رایحهدرمانی (آروماتراپی) خیلی استفاده میشه
2. مفید برای پوست
ضدالتهاب و ضدحساسیت
کمک به کاهش قرمزی، جوش و التهاب پوست
روشنکننده و شادابکنندهی پوست
3. ضدافسردگی ملایم
رایحهاش حالوهوای آدم رو بهتر میکنه
برای کسالتهای روحی سبک مؤثره
4. کمک به سلامت قلب و آرامش بدن
بوش ضربان قلب رو آرومتر میکنه
برای تپش قلب عصبی مفیده
5. کاربرد خوراکی (خیلی محدود!)
در حد خیلی کم در شیرینیهای سنتی یا چای
فقط نوع خوراکی و کاملاً اصلش
چند نکتهی مهم
خیلی گرونه؛ ارزون بودنش معمولاً نشونهی تقلبیه
باید رقیق مصرف بشه
تماس مستقیم با پوست حساس ممکنه سوزش بده
چند قطرهاش کافیه؛ بیشتر = اذیتکننده
گلاب و عرقیات دوآتیشه داستانشون خیلی سادهست، فقط یه کم دقت و حوصله میخواد. اول کار، گل محمدی تازه رو با آب میریزن توی دیگ و با حرارت ملایم میذارن بجوشه تا بخارش جمع بشه و بشه گلاب معمولی یا همون یکآتیشه؛ این گلاب عطری ملایم داره و برای مصرف روزمره خوبه. اما وقتی میگن دوآتیشه، یعنی کار یه بار دیگه با حالوهوای جدیتر انجام شده. این بار بهجای آب، همون گلاب یکآتیشه رو میریزن توی دیگ و دوباره گل محمدی تازه بهش اضافه میکنن و میذارن تقطیر بشه. نتیجهاش میشه گلابی خیلی خوشبو و غلیظ که با چند قطرهاش چای یا هر چیز دیگهای حسابی عطر میگیره.
عرقیات دوآتیشه هم دقیقاً به همین رواله. اول مثلاً نعناع یا بیدمشک رو با آب تقطیر میکنن و عرق معمولی میگیرن. بعد دوباره همون گیاه تازه رو با عرق یکآتیشهی خودش میریزن توی دیگ و تقطیر میکنن. عرقی که درمیاد قویتره و مصرفش هم کمتره. فقط باید حواست باشه شعله زیاد نباشه، چون جوش تند هم عطر رو میپرونه هم عرق رو تلخ میکنه. دوآتیشهی درستوحسابی تند و آزاردهنده نیست، بلکه آروم و موندگاره؛ از اون چیزاست که کمش هم کافیه و آدم حالش رو میبره.
فرق کاروانسرا و تیمچه بیشتر به کاربرد و اندازهشون برمیگرده، هرچند هر دوتاشون جزو فضاهای قدیمی بازارهای ایران بودن.
کاروانسرا در اصل برای توقف و استراحت کاروانها ساخته میشد. معمولاً حیاط بزرگی وسطش داشت، دور تا دورش حجره بود، پایین حجرهها محل نگهداری بار و چهارپاها و طبقهی بالا جای خواب مسافرا. کاروانسراها اغلب بیرون شهر یا کنار راههای اصلی ساخته میشدن، ولی بعضیهاشون داخل شهر و نزدیک بازار هم بودن. بیشتر نقش مسافرخونه، انبار و محل امن برای بازرگانها رو داشتن.
اما تیمچه یه فضای کوچیکتر و جمعوجورتره که معمولاً دلِ بازار ساخته میشد. تیمچه بیشتر مخصوص دادوستد و تجارت بود، نه استراحت. معمولاً سقفدار و گنبدیشکل، با نورگیر بالا، و حجرههایی دور تا دور که کالاهای خاص و ارزشمند توش خرید و فروش میشد؛ مثل فرش، پارچههای نفیس یا طلا. تیمچهها جای رفتوآمد شتر و بار نبودن، بلکه محل معامله و چکوچونهی کاسبها بودن.خلاصه اگر خودمونی بگیم:
کاروانسرا جای ماندن و بار انداختن بود، تیمچه جای خرید و فروش و کاسبی.

حیاط کاروانسرای میرعماد در بازار بزرگ کاشان

تیمچهٔ امینالدوله در بازار بزرگ کاشان
در پایان این سفر، گفتوگویی هم با یکی از فرشفروشها پیش آمد و از سر علاقه، سراغ تابلوفرشهای کاشان را گرفتم؛ همانها که همیشه برایم حالوهوای خاصی داشتند. با کمی تأسف گفت خانوادهای که از قدیم در کاشان زندگی میکردند و طراحی تابلوفرشها بهصورت کاملاً خانوادگی و نسلبهنسل در میانشان جریان داشت، مدتیست از میان رفتهاند و فرزندان باقیمانده دیگر آن راه را ادامه ندادهاند. خانوادهی افسری از خاندانهای قدیمی کاشان بودند که طی چند نسل، طراح تابلوفرشهای نفیس و کمنظیر بودند، اما با از دنیا رفتن آخرین افراد آن خانواده، این هنر و تخصص هم آرامآرام به فراموشی سپرده شد؛ انگار طرحها و نقشهایی که سالها جان داشتند، بیصدا همراه صاحبانشان خاموش شدند.

قبل از ترک کاشان، برای ناهار تصمیم گرفتم به یکی از رستورانهای حومهی شهر بروم که به نام مزرعه رستوران آرتینا شناخته میشود. این رستوران تلاش کرده تا در دل خود، مزرعهای سرسبز ایجاد کند و محیطی دلنشین همراه با صدای آب برای مشتریان فراهم کند. حضور در این فضای سبز و آرام باعث شد کاشان را با خاطرهای سرشار از طراوت ترک کنم و در عین حال، مابقی خانهها و جاذبههای تاریخی شهر مانند حمام فین و دیگر دیدنیها را برای سفر بعدی در ذهن برنامهریزی کنم.

تو سفرنامهی بعدی برنامهم اینه که به روستای مرق تو کاشان، استان اصفهان برم و زیباییهاش رو با توصیف خودم و عکسهایی زنده ثبت کنم. ولی راستش، فقط مرق نیست که ذهنم رو مشغول کرده؛ کلی روستای دیگه از جای جای ایران هم هستن که از همین الان دلم میخواد برم ببینمشون و حسشون کنم. انگار تو خواب و بیداری هم هی منو صدا میکنن و میخوان پای سفر برم. مثل میمند کرمان با سنگخونههاش، کندوان تو آذربایجان شرقی که انگار دست طبیعت و انسان با هم بازی کردن، سرآقاسید تو چهارمحال و بختیاری با سبزی و آرامشش، اورامان کردستان با کوچههای پلهای و فرهنگ خاصش، ماخونیک خراسان جنوبی با حال و هوای جالب و متفاوت، بیاضه اصفهان و نایبند طبس که هر کدوم قصهای برای گفتن دارن. هر کدوم از این روستاها یه دنیای خاص خودشون دارن و انگار با دیدنشون، هم چشم و دل آدم پر میشه، هم الهام میگیری برای سفرنامههای بعدی.




مقدمه

تعریف محل کار سنتی

مفهوم محل کار هوشمند

نقش تجهیزات وایرلس در هوشمندسازی

دستیارهای هوشمند و جایگاه آنها در محل کار

مدیریت صدا و موسیقی در محیط کاری

مدیریت زمان و برنامهریزی

مدیریت مصرف انرژی

کنترل تجهیزات غیرهوشمند!!!

امنیت در محل کار هوشمند

انعطافپذیری و قابلیت توسعه

جمعبندی نهایی